2024-03-28T14:15:27Z
https://jrt.shirazu.ac.ir/?_action=export&rf=summon&issue=493
فصلنامه اندیشه دینی دانشگاه شیراز
اندیشه دینی
2251-6123
2251-6123
1393
14
52
بررسی تطبیقی آرای لیندا زاگزبسکی و استاد مرتضی مطهری در باب علم پیشین الاهی و اختیار انسان
عبدالرسول
کشفی
زینب
امیری
مسألهی علم پیشین الاهی و اختیار انسان یکی از مسائل اساسی فلسفهی دین است که از دیرباز، ذهن متکلمان و فیلسوفان را به خود معطوف نموده است. بر اساس این مسأله، ازآنجاکه علم مطلق الاهی مستلزم خطاناپذیری آن است، ازاینرو اگر خداوند در زمان t1 بداند که فاعل S فعل a را در زمان t3 انجام میدهد، آنگاه S در زمان t3 فعلی جز a را نمیتواند انجام دهد. ازاینرو، علم پیشین الاهی در تعارضی ظاهری با اختیار انسان است. این مقاله میکوشد آرای لیندا زاگزبسکی (فیلسوف دین معاصر) را با دیدگاههای استاد مرتضی مطهری در این باب مقایسه کند. در این راستا، ابتدا به بررسی پاسخهای سهگانهی کلاسیک به این مسأله (بوثیوسگرایی، آکامگرایی و مولیناگرایی) از منظر زاگزبسکی میپردازد و نشان میدهد که زاگزبسکی ضمن پذیرش برخی از عناصر این دیدگاهها و تلفیق آنها با یکدیگر، سه راهحل بدیع ارائه میکند. مقاله سپس به بررسی دیدگاه استاد مطهری در دو بخش جبر و اختیار و قضا و قدر میپردازد و در پایان، وجوه شباهت و افتراق آرای دو متفکر را نشان میدهد. یافتهی پژوهش آن است که هر دو متفکر سازگاری علم پیشین الاهی را با اختیار انسان میپذیرند، اما «آکامگرایی تومیستی» و دو راهحل دیگر زاگزبسکی بهرغم نکات مثبت و درخور پذیرشی که دارند، در نشان دادن این سازگاری ناتوان است، در حالیکه راهحل استاد مطهری راهحل دقیقی برای اثبات این سازگاری است.
۱- علم پیشین الاهی
۲- اختیار انسان
۳- آکامگرایی تومیستی
۴- لیندا زاگزبسکی
۵- مرتضی مطهری
۶- قضا و قدر
2014
10
23
1
30
https://jrt.shirazu.ac.ir/article_2583_7c13882286f8a79390982b6c1866ee39.pdf
فصلنامه اندیشه دینی دانشگاه شیراز
اندیشه دینی
2251-6123
2251-6123
1393
14
52
اسلام، مدرنیته و تجربهی دینی: با رویکرد به مفهوم تجربهی دینی از نگاه محمد اقبال لاهوری
قاسم
پورحسن
مژگان
خلیلی
تجربهی دینیِ برآمده از سنت اسلامی ما از مبنا باتجربهی دینی مبتنی بر مدرنیته متعارض است. موقعیت اندیشهی فلسفیِ امروزمان بازاندیشی دربارهی مبانیِ این دو و رابطهشان را ضروری میکند. اقبال نخستین متفکر اسلامی است که با مفهومِ «تجربهی دینی» و «مبانی علمی مدرن» به بازاندیشیِ مسائل اساسی اسلام و تبیینهایی اساساً متعارض با ماهیت مبانی آن میرسد. موضوع ما نقد پیامدهای دیدگاه او نیست، بلکه دو مسأله در رویکرد اوست: یکی معرفت مشککِ حاصل از تجربهی دینیِ مبتنی بر «جهانبینیِ مادی»، دوم بُعد سومی به نامِ «روحانی بودن»، که به این معرفت ِمدرن اضافه میکند. این دو، برخلاف تلاش اقبال، جمعپذیر نبودهاند و امروزه دیگر رفعشدنی هم نیستند. فهم موقعیتِ دیالکتیکیِ این دو متناقضْ در بطن فرهنگ امروز، زمینهسازِ خودآگاهی به نحوهی مواجههی امروزیمان باریشهی حقیقت یا خدا و موقعیت اندیشهی فلسفیمان است.
1- تجربهی دینی
2- مدرنیته
3- معرفت و تجربهی دینی
4- خودشناسی و مدرنیته
5- تجربهی خدا و مدرنیته
2014
10
23
31
48
https://jrt.shirazu.ac.ir/article_2605_dde677ff1d9f2a9caa89218876c6288f.pdf
فصلنامه اندیشه دینی دانشگاه شیراز
اندیشه دینی
2251-6123
2251-6123
1393
14
52
بررسی رابطهی خدا و آفرینش با معنای زندگی با تأکید بر دیدگاه علامه طباطبایی
سیدمرتضی
حسینی شاهرودی
مسلم
نجفی
سیدمحمد
مرتضوی
جهانگیر
مسعودی
انسان همواره به دنبال معنای زندگی خویش بوده است. معناداریِ زندگی او را از پوچی و سرگردانی بیرون میآورد. دانستن معنای زندگی با اعتقاد به وجود یا نبود خدا و بالتبع با بحث آفرینش جهان و انسان پیوندی آشکار دارد. وجود خدا، بهمثابهی موجود کامل یا واجبالوجود، مستلزم صفاتی مانند خالقیت، حکمت و علم است. خلقت عالمانه و حکیمانه مستلزم وجود معنا و غایت برای موجودات جهان و از جمله انسان است. از نگاه فیلسوف، متکلم و مفسری همچون علامه طباطبایی، واجبالوجود یا خدا فاقد هدفِ فاعل و البته واجدِ هدفِ فعل است. مراد از فعل خدا مجموعهی عالمِ مخلوقات و از جمله انسان است و هدفِ فعلِ خدا در خلقتِ غیر انسان، عمدتاً فراهم کردن زندگی پاک برای انسان است. در این مقاله با رویکرد فلسفی-کلامی، به واکاوی این مسأله پرداخته خواهد شد.
1- معنای زندگی
2- پوچی
3- آفرینش
4- حکمت الاهی
5- تلازم علت و معلول
6- عبودیت
2014
10
23
49
72
https://jrt.shirazu.ac.ir/article_2606_20a5a2b15cb20563ff2dc7b38e3e08b2.pdf
فصلنامه اندیشه دینی دانشگاه شیراز
اندیشه دینی
2251-6123
2251-6123
1393
14
52
بررسی تطبیقی شهر خدای آگوستین و مدینهی فاضله فارابی
علی
کرباسی زاده
زهرا
ذوفقاری
مقالهی حاضر پژوهشی تطبیقی است در زمینهی فلسفهی مدنی آگوستین و فارابی با تکیه بر کتاب شهر خدا اثر آگوستین و کتاب آراء اهل مدینه فاضله اثر فارابی. در ابتدا، مفاهیمی چون شهر، عدالت و سعادت مورد بررسی قرار گرفته و سپس مبانی نظری آنها در این دو اثر مقایسه شده است. آگوستین شهر را به معنایی جدید معرفی نموده،فارابی معنای متداول آن را منظور داشته است. مبنای نظری آگوستین آموزههای کتاب مقدس دربارهی دو نوع طبیعت انسانی است و مبنای فارابی مدنیالطبع بودن انسان. این اختلافات منجر به اختلاف در نظام حاکم بر شهر یا مدینه شده است. آگوستین بر شهروندان تکیه دارد و فارابی بر رئیس مدینه. بررسی مبانی نظری و نظام حاکم نشان میدهد امکان تحقق شهر خدا نیز منوط به وجود شهروندان آن است و همواره از ابتدای تاریخ، شهر خدا وجود داشته است، اما تحقق تام آن در روز داوری واپسین خواهد بود، در صورتی که تحقق مدینهی فاضله منوط به وجود رئیس فاضل است و تاکنون تحقق نیافته است. در پایان، فرجام شهروندان مورد بررسی قرارگرفته و این نتیجه حاصل شده است که برمبنای این دو کتاب، اندیشهی آگوستین در فلسفهی مدنی ییشتر صبغهی کلامی و اندیشهی فارابی صبغهی فلسفی داشته است.
1-آگوستین
2-فارابی
3- شهرخدا
4- مدینهی فاضله
5- شهروندان
6- رئیس مدینه
2014
10
23
73
90
https://jrt.shirazu.ac.ir/article_2607_6781d90f5667726b5d21fee59b9956f5.pdf
فصلنامه اندیشه دینی دانشگاه شیراز
اندیشه دینی
2251-6123
2251-6123
1393
14
52
مطالعهی تطبیقی دربارهی دلایل تجرد نفس و بقای آن نزد ارسطو و ابن سینا
حسین
رستمی جلیلیان
فلاسفه از جمله ارسطو و ابنسینا از دیرباز به مسائل مربوط به نفس انسان توجه داشتهاند. همواره یکی از پرسشهای اساسی نزد آنها مسألهی بقای نفس در انسان است. تردیدی نیست که ابنسینا نفس را مجرد دانسته و به تفصیل بر آن استدلال کرده است. اما تعارض سخنان ارسطو در این مقام، همواره موجب اختلاف نظر شارحان شده است، به طوری که گاهی از صورت بودن نفس برای بدن، بر مادیت نفس و از اینرو، بهمثابهی دلیلی بر فساد و عدم بقای نفس بعد از مرگ آن استنباط کردهاند. در این بررسی، دلایلی برای رفع تعارض بین تعریف صورت بودن نفس برای بدن و تجرُّد و بقای آن اقامه شده است؛ مثلاً با اینکه در نظر ارسطو، نفس صورت بدن است و صورت در عین ملازمت با ماده، مفهومی مستقل از آن دارد، اما در برخی مواقع، امکان وجود صورت بدون ماده محتمل بوده و نفس در مقایسه با بدن، اصیل و مستقل دانسته شده است. ازاینرو بر مبنای براهین ضمنی ارسطو و دلایل مصرَّح ابنسینا، استدلال شده است که نفس انسان نمیتواند امری مادی باشد. بنابراین در نظر آنها، نفس بهمنزلهی موجودی فینفسه که ذات آن عقل است، مجرد و باقی است.
1- ارسطو
2- ابنسینا
3- وحدت قوا
4- تجرُّد نفس
5- عقل
2014
10
23
91
112
https://jrt.shirazu.ac.ir/article_2608_8adf075c6aadb8aaa1d0defb6af6bbb3.pdf
فصلنامه اندیشه دینی دانشگاه شیراز
اندیشه دینی
2251-6123
2251-6123
1393
14
52
بررسی تطبیقی مرگ اندیشی از دیدگاه خیام و عطار
قاسم
کاکایی
محبوبه
جباره ناصرو
اندیشیدن درباره­ی مرگ و سخنگفتن از آن یکی از بن­مایه­های رایج در ادبیات و جریان اندیشگانی یک قوم است. ادبیات هر ملت زمینهای مناسب برای بازتاباندن و شناسایی اندیشه­های ایشان درباره­ی مرگ خواهد بود. از سوی دیگر به دلیل ناشناختهبودن ماهیت این پدیده، پیوسته، دیدگاه­های اندیشمندان مختلف با یکدیگر متفاوت و گاه متناقض بوده است. بررسی تطبیقی نگرش اندیشمندان گوناگون دربارهی مرگ، حقایق بسیاری را بر ما آشکار می­کند که در بررسی جداگانه­ی اندیشه­ی ایشان، کمتر مجال بروز می­یابد. در این جستار کوشیدهایم با رویکردی تطبیقی، به بررسی این پدیده، از دیدگاه خیام، رباعیسرای توانمند قرن پنجم هجری و عطار نیشابوری، شاعر و عارف توانمند قرن ششم بپردازیم. بررسی تطبیقی دیدگاه­های این دو شاعر درباره­ی مرگ نشاندهندهی این نکته است که اگرچه هر دو در برخی مسائل، مانند همگانی دانستن مرگ برای همه­ی افراد، سرگشتگی دو شاعر در برابر مرگ، تأکید بر ناتوانی بشر از ارائه­ی راه چاره برای مرگ و... اندیشه­های همگون دارند، در برخی موضوعات نیز با یکدیگر اختلاف دیدگاه دارند؛ برای نمونه عطار افزون بر مرگ طبیعی، به دو نوع مرگ ارادی و مرگ عارفانهعاشقانه قائل است؛ نومیدی مطرحشده در اشعار خیام، در اندیشه­ی عطار جایگاهی ندارد؛ مرگاندیشی عطار بیشتر التزام به توبه و بهندرت، التزام به لذت­جویی را بایسته می­داند، در حالی که در اندیشه­ی خیام، بیشتر تأکید بر لذت­جویی و کمتر التزام به توبه است.
۱- خیام
۲- عطار
۳- مرگ عارفانه
4- مرگاندیشی
5- اجل
2014
10
23
113
136
https://jrt.shirazu.ac.ir/article_2609_7b1c7d761b9a07d6551a3a43769e3550.pdf
فصلنامه اندیشه دینی دانشگاه شیراز
اندیشه دینی
2251-6123
2251-6123
1393
14
52
توازن روح و جسم در مدار تربیت اسلامی: نگرشی تطبیقی با دیگر مکاتب
محمد
شریفانی
محسن
قمی
پایهی نظام تربیتی هر مکتب اخلاقی، بر جهانبینی آن مکتب بنا شده است که مهمترین جزء این جهانشناسی نیز، انسانشناسی آن مکتب است. مکاتب غیرالاهی بر مبنای فهم خویش از انسان، گاهی به سمت توجه تام به ارزشهای مادی گرویدهاند و گاهی در ورطهی غفلت از مادیات و فرو افتادن در ماورا افتادهاند؛ گاهی نیز به نوعی تعادل - البته غیرمتکی به ارزشهای الاهی- رسیدهاند. در این میان، نظریهی اخلاقی تربیتی اسلام بر انسانشناسی دوبعدی بنا میشود؛ به این بیان که انسان را مرکب از دو ساحت وجودی روح و جسم میداند و البته اهتمام ویژه را متوجه روح میکند. این مقاله به بیان بخشی از این انسانشناسی، یعنی قرار گرفتن دوگانهی روح - جسم به عنوان موضوع و محطّ تربیت انسان و مقایسهی آن با مکاتبی میپردازد که در این زمینه حرفی داشتهاند و مورد توجه قرار گرفتهاند. در پایان نیز نتیجه میگیرد که در عین دوگانگی روح و جسم و تأثیر و تأثّر متقابل این دو بر یکدیگر، اصالت با روح است و نقش کلیدی را در تربیت انسان بازی میکند.
1- روح
جسم
2- انسانشناسی
3- اسلام
4- نظام تربیتی
5- مکاتب مادی
2014
10
23
137
162
https://jrt.shirazu.ac.ir/article_2610_cf19e49dd19c60b2846f929416c99089.pdf