مسألهی صدور کثرت از وحدت، ازجمله مباحث مهم و حیاتی و بحثبرانگیز در میان فیلسوفان اسلامی است. ابنسینا با تمسک به قاعدهی الواحد سعی کرده است این مسأله را برهانی کند. در دیدگاه وی جهات و حیثیاتِ موجود در عقل اول، سبب ایجاد دو موجود دیگر یعنی عقل دوم و فلک اول میشود. وی در کلامی تفصیلی، به سه جهت در عقل اول قائل میشود که بر اساس آن، پس از ایجاد عقل دوم، جهت دوم نفس فلک و جهت سوم جرم فلک اول را محقق میشود. از منظر وی، وجود حیثیات و جهات گوناگون و مختلف در عقل اول، با قاعدهی الواحد منافاتی ندارد؛ زیرا این جهات و حیثیاتِ متعدد و متکثر، از لوازم مرتبهی وجودیِ صادر اول هستند، نه آنکه واجبالوجود آنها را حقیقتاً صادر کرده باشد. این مسأله در فیلسوفانِ پس از ابنسینا تأثیر بسزایی داشته است، بهگونهای که برخی اندیشمندان معتقدند طرز تبیین ابنسینا، با ابهام و اشکالات مختلفی مواجه است؛ ازجملهی این اندیشمندان، غیاثالدین منصور دشتکی است. وی در کتاب الأمالی به ناتمامبودن این استدلال ابنسینا اشاره کرده است. نگارنده با روش تحلیلی- تطبیقی به بررسی این استدلال و کاوش در آن پرداخته است.